سکوت
....
صدات میپیچه تو گوشم
طرز صحبت کردنت
خنده هات
گریه هات
یادته میگفتم صدات چقد خوبه...
برای هزارمین بار مرور میکنم
انگار همین بعدازظهر بود
باصدات بیدارم کردی
تو خیابون داد میزدی دوست دارم..رفته بودی گل فروشی:-)
میخندم...
چشامو باز میکنم
نه نیستی
دوباره اون روز
چقد گریه کردم نکن این کارو.. نرو...
اما تو رفتی
واسه همیشه
من موندم یه زندگی اجباری
و ی دنیا خاطره...
دلتنگ
ﺑﺮﺍﮮ یک ﻧﻔﺮ تنگ است ...
خيلـﮯ وقت است ،
ﻧــــــــــــہ ﻣـﮯ دﺍﻧﻢ چہ میڪند ...
ﻧــــــــــــہ ﻣـﮯ ﺩﺍﻧﻢ ﺍڪنون ڪجاست...
ﺣﺘـﮯ ...
ﺧﺒﺮﮮ ،
ﺍﺯ ﻏــــــﻢ ﻭ ﺷــــــﺎﺩﮮ ﺍﺵ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ ....
ﻟﺒﺨﻨــــــﺪﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ ....
ﮔﺮﯾــــــﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ ...
ﺩﺳﺘــــــﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﺮفتہ ﺍﻡ ...
ﻋﻄــــــﺮ ﺗﻨﺶ ﺭﺍ ﻧﻤـﮯ ﺩﺍﻧﻢ ...
ﻓﻘــــــﻂ ﻣـﮯ ﺩﺍﻧــــــﻢ ...
نیست ﻭ ﺑﺎﯾـــــﺪ ﺑﺎﺷـﺪ ..
نفسم خیلی دلتنگتم…
برو...
خیلی دارم با خودم میجنگم ک بهت کاری نداشته باشم
دورمو شلوغ کردم اینقد ک اصن جایی برای تو نباشه
اما میون همه اینا
امشب ی اهنگ آشنا همه چیو خراب کرد
داش باورم میشد نبودی نیسی ..
. اما باز دیدم چقد ضعیف شدم دربرابر این حس.
تو میخای من نابود شم اره ...
تنها منم
همه درد تنم
همه یادگاری توچشم خیس وترم
واسه اینکه دارو ندار منی
که اینقد ترو دوست دارم... برو
نذا گریه هامو ببینی عزیز
یکاری نکن کم بیارم
برو...